ولنتاین & تولد سه تا عزیزم
سلااام.
چطورین دوستان؟
فکر میکنم بعد از دو هفته اومدم با یه پست طولانی. آره بازم کلی حرف دارم.
اما سعی میکنم خلاصه تعریف کنم.
اول از همه بریم سراغ چهار تا اتفاق شیرین که به خاطر اونا پست گذاشتم.
به وقت پنجشنبه 23 بهمن:
تولد خاله زهرای عزیزم بود.
جمعه 24 بهمن:
تولد دوست صمیمیم زهرا بود که خیلی خانومه.
خیلی جالبه. خالم زهرا و دوستم زهرا هردو بهمن ماهی هستن و تولدشون توی دو روز پشت سر هم بود.
یکشنبه 26 بهمن:
اون روز عصر خسته از کلاسام نشسته بودم که یه دفعه خاله رویا و خاله لیلا اومدن و این شکلات های هیجان انگیز رو بهم دادن و گفتن: ولنتاین مبارک!
وااای! اینقدر ذوق کردم مننن. خدا برام حفظتون کنه خاله جونام.
عشق یعنی وجود عزیز ترینام که چشم بد ازشون دور.
و آخرین مناسبت...
دیروز یعنی سه شنبه 28 بهمن:
تولد اون یکی دوست صمیمیم فرحناز بود.
کلا خانمای بهمن ماهی اطراف من زیادن و خیلی باهاشون جورم. یکمم تعریف از این چند وقت بکنم و برم.
هفته پیش که اولین هفته بود و زمان حذف و اضافه، سر کلاس استاد گرامر رفتم. اما طرف خیلی بد درس میداد. حتی فراتر از خیلی.
یعنی داشت یه گرامر ساده رو میگفت اون روز. اما به قدری بد که همون یه گرامر ساده رو هم انگار نمیتونست توضیح بده.
والا من ترسیدم اگه بخوام همینطور باهاش پیش برم همه چیزو غلط بگه و بفرسته توی مغزمون.
گفتم چه کنم چه نکنم.
هیچی دیگه. یه روز از کار و زندگیم افتادم و با کلی استرس و سختی کلاسمو عوض کردم.
حالا از شنبه با یه استاد جدید کلاس دارم. دیگه ببینیم خدا چی میخواد.
وای بچه هااا! مواظب خودتون باشین. میگن کرونا انگلیسی هم اومده.
خدایا ما سعی میکنیم روحیمون رو شاد نگه داریم. ولی دیگه این شرایط بیماری خسته کننده شده. انشاالله هر چه زودتر ریشه کن بشه واقعا. روزی نیست که بهش فکر نکنیم. دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه برای گفتن.
خدا حافظتون.
پ.ن: تازه یادم افتاد اینو بگم. الان عصر 30 بهمنه. از دیشب تا حالا یه بارون قشنگ داره میاد و بوی خاک نم خورده و هوای خنک و نشستن کنار پنجره حس خیلی خوبی بهم میده. خدایا شکرت به خاطر رحمت الهیت.