باز آمدم
سلام دوستان.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
میدونم تقریبا از هفته دوم دی ماه فعالیت چندانی نداشتم.
البته وقتم نداشتما. اما حوصله هم نداشتم.
دقیقا شب وفات حضرت زهرا مامانم حالش بد شده بود و مریض بود. یادتونه که همون روز توی پست قبل بهتون گفتم التماس دعا؟ واسه همین موضوع بود.
بمیرم واسه مامانم. اون روز خیلی داغون بودم. خدا هیچکسو با سلامتیش امتحان نکنه.
البته حالا خوبه خدا رو شکر.
توی این مدت کلی اتفاق افتاد که البته خیلیاش یادم رفته. چون درگیری ذهنیم یه مقدار زیاده این روزا.
اما مهم ترین اتفاق 23 دی ماه، سالگرد ازدواج مامان عزیزم و بابای گلم بود.
20 سال شد که با هم پیوند عشق و محبت بستن. چشم بد ازشون دور که جان و جهان من هستن.
میبینین چه طبع شعری دارم خدایی؟ خخخ.
اینم عکس کیکشون. من روی کیک کراش دارم واقعا. نمیدونم این حس خوشی که با کیک خوردن به من دست میده به شما هم دست میده یا نه. کلا من آدم شکمویی تشریف دارم. بگذریم.
هفتم دی ماه یه دختر کوچولو به فامیلمون اضافه شد. مُهَنّا خانم، نوه داییم.
راستی از جمعه 26 دی تا امروز که 1 بهمن هستش امتحان داشتم. همه رو خیلی خوب دادم شکر خدا. باورم نمیشه. اولین ترم دانشگاهم تموم شدا.
اون روز به نسی میگفتم. اینقدر این ترم زود گذشت که در واقع من هیچی ازش نفهمیدم. تا بیام با استادا و بچه ها اوکی بشم ترم تموم شد. خخخ.
من اصولا سعی میکنم مختصر و مفید بنویسم که خواننده خسته نشه.
اینم عکس هنر های جدید خاله رویا و استاتوس من برای سالگرد ازدواج مامان جون و بابا جونم.
همین دیگه.
شاد باشین.