زلزله 19 اردیبهشت 99
سلام بچه ها.
امیدوارم خوب باشید.
من که خوب نیستم زیاد.
دیشب ساعت یک اینا بود فکر کنم، که تهران زلزله اومد.
با مامانم و مامان بزرگم و عمه هام و دختر عمه هام نشسته بودیم تو اتاق و داشتیم حرف میزدیم. دقیق یادمه. نمیدونم چرا من دقیقا دستمو گذاشته بودم رو زمین. یهو حس کردم زمین زیر دستم میلرزه. اولش فکر کردم حتما همسایه بالایی داره راه میره. ولی بعد که دختر عمم داد زد: وای زلزله! لوستر تکون خورد. اصلا از ترس شوکه شدم. نمیدونم اون لحظه کی به من فرمون داد که اولین نفر داد بزنم و بگم مامان زلزله و هجوم ببرم سمت مامانم.
وای خیلی وحشتناک بود بچه ها. همه دختر عمه هام جیغ میزدن و یه بلبشویی شده بود که نگو و نپرس. طفلی هیلدا کوچولومون خواب بود که با جیغای ما از خواب پرید و وحشت کرد بچه.
با مامانم رفتیم یه گوشه دیوار و من که از ترس دیوونه شده بودم شروع کردم همونجا به دعا خوندن. یعنی همه اماما رو برای کمک صدا میزدم. یا امام هشتم، یا حضرت علی، یا امام هادی، یا حضرت محمد و...
بعد سوره زلزال رو خوندم و هی میگفتم خدایا منو ببخش. خدایا گناهامو ببخش.
حتی الان که بیشتر از 12 ساعت از زلزله گذشته من هنوز حال خوبی ندارم.
خلاصه رفتیم بیرون و نشستیم که اخبار رو ببینیم که چی میگن.
ولی من هنوز منگ بودم و فقط دستمو گرفته بودم جلو صورتم و هی میگفتم یا امام غریب یا امام غریب.
به خدا بچه ها اونقدر که به من فشار عصبی وارد شده بود که چند دقیقه بعد از اون ماجرا خون دماغ شدم. اصلا نمیدونم چرا. چون آفتاب هم نخورده بود تو سرم که بخوام بگم گرمازده شدم.
خلاصه که ما از دیشب وسایل اضطراری رو جمع کردیم.
شما هایی که توی شهرای دیگه هستین هم آماده باشینا بچه ها. چون توی مازندران و کرج و قم هم احساس شده زلزله. مواظب خودتون باشین که خدایی نکرده طوری نشه.
همه خونواده و دوستای عزیزمو به خدا میسپارم. ایشالا که چیزی نمیشه.