یه پست تپل
سلام. من اومدم که خاطره ای که صبح قول داده بودمو بنویسم. خواستین نظر بذارین. یه بار من کوچیک بودم. شاید 8،9سالم بود. شایدم کمتر. دقیق نمی دونم. اون موقعا که نه تبلت بود نه پی اس پی و از اینجور چیزا. سرگرمی ما فقط کارتون و برنامه کودک و عروسک بازی و... بود که من چون مفهوم بیشتر کارتونا رو درک نمی کردم خوشم نمی اومد. متأسفانه نه خواهر و برادر داشتم، نه هیچ همبازی دیگه ای مثل دختر خاله و پسر خاله که نزدیکم باشن. یعنی همیشه سعی می کردم خودم، خودمو سرگرم کنم. تا اینکه یه بار شماره اون قصه گوی زنگوله بود فکر کنم، آره. اونو تو تلویزیون تبلیغ می کردن. منم حفظش کردم و از اون موقع به بعد، هر وقت حوصلم سر می رفت زنگ می زدم اونجا...