زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

مروری بر هفته اول امتحانات

سلام بچه ها خوبین؟  مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند   سه روزه که درست و حسابی به اینجا سر نزدم، میدونم. ولی باور کنین خیلی گرفتارم. مرسی که این همه لایک و کامنت فرستادین واسم گلا. حالا عیب نداره. میام به وب همتون سر میزنم که جبران شه. هفته ای که گذشت هفته سختی برام بود. انشاالله این هفته که داره میاد بهتر باشه. من اصولاً دوست دارم ایام امتحانات زودتر بگذره. اما چون امسال سال آخر مدرسه ام بود، مختصری تعریف از امتحانام میکنم. روز جمعه هفته پیش از صبح تا شب بکوب برای امتحان شنبه ام خوندم. شنبه امتحان نرم ...
23 خرداد 1399

یه تاریخ جالب: 18 خرداد 18 روز باقی مونده به 18 سالگی من

سلام بچه ها. امروز سن خودمو زدم تو سایت محاسبه سنین، اینو آورد: روز 5 ماه تیر سال 1381 محاسبه سن مطابق تقویم شمسی ۱۷ سال و ۱۱ ماه و ۱۳ روز تاریخ تولد Wednesday , 26  June  2002 چهارشنبه ، ۵ تیر [ سَرَطان ] ۱۳۸۱ الأربعاء ، ۱۴ ربیع الثانی ۱۴۲۳ سال ۱۳۸۱ : سال اسب ۱۸ روز تا سالروز تولد و ۱۸ ساله شدن شما بچه ها فردا یه امتحان سخت دارم. به شدت عصبی و مضطربم. الان دم اذانه. لطفا برام دعا کنید. مطالب درسمون خیلی سخته و توی مغزم نمیره. ...
18 خرداد 1399

باران

مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند   همیشه فکر میکردم وقتی بارون میاد که آسمون دیگه دلش طاقت دیدن بدی های دنیا رو نداره. که دیگه نمیتونه جلوی اشکاشو بگیره. آخه آسمون غرور نداره که بخواد اشکاشو پنهون کنه. با فراغ بال میباره. جای همه آدمای دل شکسته میباره. خدایا منم میخوام مثل آسمونت باشم. صاف و پاک. امروز داشتم اخبار رو نگاه میکردم. میگفت یه بیماری وحشتناک اومده که بچه های زیر پنج سال میگیرنش فقط. بابام میگفت بچه معصوم تمام بدنش دون دون شده. میگن علائمش تب شدیده. با خودم گفتم: آخه خدا، چرا بچه های طفل معصوم که اونقدر ظریف و ضعیفن باید براشون مریضی درست بشه؟ اصلا چرا تو این دنیا اینقدر مشکل هست؟ خیلی...
12 خرداد 1399

تولد عمو مجتبی

عموی مهربونم، تنها مرد خردادی خونواده، امروز تولد توست. مبارکههه. عمو مجتبی از همه عمو هام مهربون تره و من خیلی دوستش دارم. امروز خیلی خسته ام . چون کلی درس خوندم. ولی دلم نیومد این پست رو نذارم. در پناه خدا باشید. ...
7 خرداد 1399

عید فطر مبارک

مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند   سلااام.  خوبین گلا؟  ممنون که برای دوتا پست قبلی کلی نظر گذاشتین.  حالا من اومدم با یه پست توووپ.  اول اینکه ماه بندگی تموم شد و عید فطر رسید. به همتون تبریک میگم. البته من امسال نتونستم اونقدر که باب دلمه عبادت کنم. ولی خب تمام احیا ها رو نگه داشتم وبرای همتون دعا کردم.  فردا میشم 17 سال و 11 ماهه.  فقط 1 ماه مونده به تولدم. 1 ماه به 18 ساله شدنم، به سن قانونی رسیدنم. چیزی که خیلی وقت بود آرزوشو داشتم. هورااا.  روز 29 اردیبهشت مامان جونم لطف کرد گوشی منو برد و یه قاب خوشگل برام خرید. اینم عکسشه. دستت درد نکنه مامان جون. ...
4 خرداد 1399

الماس وجودتان را کشف کنید!

می گویند کشاورزی افریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از افریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند . او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود ، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد . او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت به دنبال بی پولی ، تنهایی و یاس و نومیدی خود را در اقیانوس غرق می کند . اما زارع جدیدی که مزرعه را خریده بود ، روزی در کنار رودخانه ای که از وسط مزرعه می...
2 خرداد 1399

سورپرایز من برای نیلا جونم

سلام دوستان خوبین؟ راستش نمیخواستم حالا حالا ها پست بذارم. چون کامنت های پست قبلی خیلی خیلییی کم بود. ولی چون این پست یه جورایی مخصوص نیلا جونمه و بهش قول داده بودم و خاطرش خیلی برام عزیزه براش مینویسم. خب شما هم یه خورده بیشتر برام نظر بفرستین دیجه. شما که دوستای خوبمین. 11 روز مونده به 11 سالگی نیلا جونم. نیلا خانمی پیشاپیش تولدت مبارک. فرشته ها همیشه وجود دارن. ولی چون بعضیاشون بال ندارن بهشون میگن دوست. آبجی نیلا، دوست خوبم مرسی بابت مهربونی هایی که تا حالا بهم کردی. اینم از سورپرایز من. و این کیک خوشمزه که هفته پیش مامانم اینا...
29 ارديبهشت 1399

شهادت امام علی (ع) تسلیت 1399

    مرورگر شما پخش آنلاين را پشتيباني نمي کند یتیما با ظرف شیر، ساکتن و سر به زیر غم رو شونه هاشون، اشک چشماشون روی گونه هاشون، ناله میکنن از غم باباشون اون که شب میومد تک و تنها، روی شونه اش نون و خرما حالا فهمیدن که کی بوده اون که شبها با حال خسته، میومد با روی بسته حالا فهمیدن علی بوده تیره شده آسمون، دل همه غرق خون در دل خرابه، چشمای گرسنه به راه بابا از کسی بجز او غذا نمیخواد بی وجودش از دنیا سیرن، برای بابا میمیرن، همه سراغشو میگیرن خرابه ها تاریک و سرده، بابا دیگه بر نمیگرده، همه سراغشو میگیرن دلم شده پر امید، شب وصالم رسید، شب، شب مراده انقدر نکن گریه دختر م...
25 ارديبهشت 1399