زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

18 سال و 18 روزگی من

سلام دوستای خوبم. چطور مطورین؟ منم هی. بد نیستم. البته بیشتر سعی میکنم حفظ روحیه کنم و حال دلمو خوب کنم. بگذریم که دنیا محل گذره. خخخ. امروز 18 روز از 18 ساله شدنم گذشت. داشتم فکر میکردم عمر آدم چقدر زود میگذره ها. انگار روزها و ساعت ها دارن میدوئن تا سریع رد بشن و برن. مهم اینه که آدم بتونه از لحظه لحظه زندگیش لذت ببره. این واقعاً یه هنره ها. اینکه آدم مشکلات زندگیشو در نظر نگیره و بتونه نیمه پر لیوانو ببینه و خودشو شاد نگه داره که البته همیشه هم کار آسونی نیست. بیخیال. فقط اومدم بگم که... فقط 39 روز مونده تا کنکور. شاید یه علت بی حوصلگی منم همینه که حس پست گذاشتن نداشتم. بالاخره استرس داره دیگه کنکور. ولی م...
23 تير 1399

سورپرایز زهرا برای بهاره جون

سلام سلام. چطورین دوستای مهربونم؟ منم خوبم خدا رو شکر. امروز میخوام تولد آبجی بهاره جون، دوست گلمون رو پیشاپیش بهش تبریک بگم. فقط 4 روز تا تولد بهاره مهربون مونده. بهاره جان تولدت مبارک عزیزم. انشاالله زندگیت همیشه سراسر ارامش و شادی باشه. میخوام یه تشکر ویژه از اونایی بکنم که تولد منو توی پست هاشون تبریک گفتن. ممنون از مبینا، نیلا، بهاره، فاطمه، آناهل، مدیا، آلای، سلوا و داداش حسین. نوشین جون و خاله مهسا هم بهم تلگراف زدن و تبریک گفتن. همینطور از بقیه که با نظرات خوبشون پست تولدم رو ترکوندن:) واقعا ممنونم از همتون. خیلیییی خوبین. همین دیگه. لطفا مثل همیشه ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نذارین. شاااد باشی...
18 تير 1399

مشکلات زندگی

استاد در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب را به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید : به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند تقریبا 50 گرم. استاد گفت : من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد. استاد پرسید خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟ یکی از شاگردان گفت : دستتان کم کم درد میگیرد. استاد گفت : حق با توست...
9 تير 1399

به یاد ماندنی ترین اتفاق زندگیم، تولد 18 سالگی

عقربه های ساعت دارن با عجله حرکت میکنن . مثل یک بچه بازیگوش که میدوئه که توی مسابقه برنده شه . از بعضی روزها نمیشه رد شد . روزهای خاصی که برای هر کدوم از آدما یه روزه و خیلی مهمن . آره. هر لحظه داریم به روز هیجان انگیز زندگی من، نزدیک و نزدیک تر میشیم . شمارش معکوس: 10، 9، 8، 7، 6، 5، 4، 3، 2... 1 . بلههه . و حالا من 18 ساله شدم . مادر عزیزم، صمیمانه ازت ممنونم که صبورانه همه سختی ها رو تحمل کردی و منو به این دنیا آوردی تا طعم آغوش پر مهرت رو حس کنم و از محبت خالصانه ات بهره مند بشم. من خیلی خوشبختم ک...
5 تير 1399

ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک: آخرین پست 17 سالگیم

دختر زودتر راه میرود زودتر به حرف می افتد زودتر به سن تکلیف میرسد اصلا انگار از همان اول عجله دارد .... انگار هیچوقت برای خودش وقت ندارد ... حتی بازی هایش رنگ و بوی جان بخشیدن دارد ... رنگ و بوی ابراز عشق و محبت ... چنان معصومانه عروسکش را در آغوش میفشارد؛ گویی سالهاست طعم شیرین مادری را چشیده است ... آری ... دختر بودن یعنی همیشه عجله داشتن برای رساندن محبت به دستان دیگران... یعنی وقف کردن بند بند ساقه وجود برای رشد کردن نهال عاطفه.... دختر که باشی مهربانی ات دست خودت نیست .... خوب میشوی حتی با آنان که چندان با تو خوب نبوده اند... دل رحم می...
3 تير 1399

آخرین پست خرداد: سورپرایز من برای مبینا و مدیا

سلااام. چطورین دوستای خوبم؟  راستش امروز میخوام یه خورده باهاتون حرف بزنم. اول از همه... امروز تولد مدیا جونه. یکی از دوستای خوب نی نی وبلاگیمون. بهش تبریک میگممم. دو سه روز دیگه هم تولد یکی از عزیز ترین دوستامون، مبینا جان هست. مبینای مهربونم تولدت پیشاپیش مبارک. امیدوارم آسمون دلت پر از ستاره های خوشبختی باشه. واییی بچه هااا! فقط یکی از امتحانای من مونده که یکشنبه 1 تیره. اگه اون امتحانم با موفقیت بدم، دیپلمم رو میگیرم انشاالله. اصلا باورم نمیشه که دارم دیپلم میگیرم. من دیپلم کامپیوتر در خدمتتونم. خخخ. به امید رفتن به مقطع بالا تر. برای همگیتون آرزوی سلامتی، شادی و موفقیت دارم. این ماه خیلی سرم شلوغ ب...
30 خرداد 1399

سورپرایز مهدیه جونم، بهترین دوست دنیا

سلام بچه ها خوبین؟ منم توپ توپم. میدونین، دوست خوب یه نعمت بزرگه که به این آسونیا پیدا نمیشه. من یه دوست صمیمی خیلییی با احساس و مهربون دارم که اسمش مهدیه هست. دو شب پیش حال دلم خوب نبود. مهدیه جونم بهم گفت میاد پیشم تا یه خورده کنار هم باشیم و روحیمون عوض بشه. منم با خوشحالی موافقت کردم. اما نمیدونستم که... قراره سورپرایزم کنههه. وقتی اومد این کیک خوشگل و کادو های ناز رو برام آورد و حسااابی شرمندم کرد. مهدیه جونم یک دنیا مرسی. واییی بچه ها! اینقدر خوشحال شدم و ذوق کردم من. اینکه بدونی واسه یکی اونقدر مهمی...
28 خرداد 1399

به دنیا اومدن السا کوچولو

سلام سلام صد تا سلام، هزار و سیصد تا سلام. حال شما چطوره؟ احوال شما چطوره؟ خوبین؟ منم خیلی خوبم. چون... دیشب ساعت 10 شب السا کوچولو دختر عمه ام به دنیا اومد. هورااا. السا جونم به این دنیا خوش اومدی. با قدم های کوچیکت به زندگی عمه ام و همسرش برکت دادی. پ.ن: متاسفانه عکس نینی رو نمیتونم بذارم.
25 خرداد 1399