زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

آخرین پست مهر 1398

سلام. خوبید دوستان؟ چه خبر؟ از ما که خبر خاصی نیست. جز روزمرگی. مدرسه، درس، امتحان و امتحان و امتحان. خسته شدم دیگه. هر روز امتحان داریم. اونم نه یکی، شده یه روز سه تا داشتیم. بی حوصله ام راستش. این چند روزم اصلا حالم خوش نیست. از پنجشنبه ای سرما خوردم و دائم دارم بد تر میشم. سر دردامم دوباره شروع شده لعنتی. امروزم رفتیم تو مدرسه نشستم رو زمین خشک. تا یه مدت که کلیه دردم اود کرده بود باز، حالا هم کتفم درد می کنه. فکر می کنم بد نشسته بودم. اوه اوه! حالا حتماً میگین خدا صبرم بده با این همه معضل که پیدا کردم، نه؟ بگذریم، که کارم شده گفتن: غر غر ممنوع، به خودم. واقعا چه دنیاییه ها! الان دوازده ساله که دارم در...
29 مهر 1398

اربعین حسینی 1398

چه حال و هوای غریبیست امروز. دل ها همه گرفته، چشم ها بارانی، همه دلتنگ، دلتنگ آقا امام حسین. خداوندا، از تو می خواهم در این روز که غمش عرش را می لرزاند، به مولایمان بگویی ما را شفاعت کند. الهی العفو. الهی العفو. الهی العفو. خدایا، اگر غیبت کردیم، اگر دل شکستیم، دروغ گفتیم، تهمت زدیم، توهین کردیم، به کسی بد کردیم، خودت از سر تقصیراتمان بگذر. همه اینها از نادانی ماست. ما انسان های عادی در دنیایی مادی و محدود به خودمان زندگی می کنیم. اما تو کریمی. تو رحیمی. تو بزرگواری. اصلا نمی شود فضل تو را وصف کرد. خودت گناهانمان را ببخش و به دل هایمان آرامش بده. اخلاق نیکو بده. آنطور که مورد پسند خودت است. ایمانمان را تقویت کن....
27 مهر 1398

جذابیت

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید : میدونی زشتترین دختر این کلاسی ؟  یک دفعه کلاس از خنده ترکید … بعضی ها هم اغراق آمیز تر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :   اما بر عکس من،...
25 مهر 1398

کمی درد و دل

سلام بچه ها. خوبین؟ منم خوبم. ولی با کلی حرف. می خواستم یه سری عکس بذارم، ولی دیگه طاقت ندارم صبر کنم تا مامان بیاد عکسا رو بگیره که من بذارم. پس الان در بارشون میگم بعد شب عکسا رو تو یه پست جدید میذارم. اول از اتفاقی بگم که صبح افتاد و منو به شدت آشفته و غمگین کرد. ااا، خب خبر خوبم دارم، حالا بذارین اینو بگم، یه کم سبک شم بعد خبرای خوبو میگم که شمام شاد شین. امروز با همکلاسیم خواستیم از حیاط بریم تو کلاس، اما من درست عصامو نزدم و تالاپ... با دست و پا تو پله ها افتادم زمین. بی شوخی. شاید باورتون نشه. توی کلاس شاید به اندازه 45 دقیقه همونجوری سرمو گذاشته بودم رو میز و اشکم در میومد. درد بدی بود. نه درد پ...
24 مهر 1398

روز عصای سفید (روز نابینایان) 1398

روز عصای سفید، روز نابینایان مبارک 23 مهر ماه، مصادف با 15 اکتبر، روز نابینایان است. *** سلااام. خوبید بچه ها؟ منم خیلییی خوبم. بلههه. فردا روز نابینا هاست. همون مناسبت مهمیه که تو پست قبلیم گفتم. اما من صبر نداشتم پست بذارم. گفتم فردا مدرسمون دیر تعطیل میشه و تا بیام خونه و ناهار بخورم و خستگی در کنم و... اوووه، بعدش باید پستمو بذارم. منم که عجول. گفتم خب چه کاریه؟ چرا بچه ها رو منتظر بذارم؟ خب همین الان پستمو میذارم دیجه. به خدا لایک نکنین... دیگه هیچی دیگه. اصلاً مدیونین لایک هم می کنین نظر ندین. والا به خدااا. خب اینم عکس کادو های مامان و بابای گلم به...
22 مهر 1398

مختصری تعریف از هفته دوم مدرسه

خوشبختی احساسی است که شاید بشود خیلی راحت به دستش آورد. به شرط اینکه آسانگیر باشی و به همه چیز و همه کَس با عینک خوشبینی نگاه کنی. سلام دوستان. این روزها، حال خوشی دارم و بسیار شادم خدا رو شکر. شرایط تحصیلیم بر وفق مراده. البته راه دور مدرسه از خونمون و زمان طولانیشم هستا. ولی خب اینا به داشتن دوستای خوبم، معلم های مهربونم و درس هامون که همه بجز آمادگی دفاعی آسون و خوبن می ارزه. روز دوشنبه امتحان هویت اجتماعی داشتم. ولی متأسفانه یادم رفت. حالا پیش خودتون میگین: وای! زهرا حتماً امتحانشو خراب کرده چون نمی دونسته! نه بابااا. بنده زبل تر از این حرفام. البته تعریف از خود نباشه. اون روز هیشکی درس رو نخونده بود و هر ...
19 مهر 1398

تولد زن عمو فریبای من و روز کودک مبارک

زن عمو فریبای مهربونم تولدت مبارک. انشاالله سلامت و شاد باشی، با عموی من خوشبخت باشی و سال دیگه این موقع یه کوچولوی خوشگل و سالم بغلتون باشه. روز کودک هم به تمام کودکان شیرین و دوست داشتنی ایران زمین مبارک. امیدوارم یک روز همه شما موفق شوید و کودکان امروز، آینده سازان جامعه در فردا ها باشند و بتوانند مأمنی سرشار از عدالت و مهربانی بسازند. خیلی ادبی حرف زدما نه؟ خخخ. 
16 مهر 1398

خواست خدا

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که درد هایش را در خود نگه میدارد. سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لبهایش دوختند. گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: با من بگواز آن چه سنگینی سینه توست گنجشک گفت:لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی این طوفان بی موقع چه بود؟ ...
12 مهر 1398