زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

اوایل آذر 98

سلام. خوبید دوستان؟ بابت لایک و نظرات همگی مرسی. اصلا این روزا از من نپرسید که بدجور درگیرم. امتحانات نیم ترم، خرید کتاب تست، سرماخوردگی وحشتناک، روحیه کم و بیش نامیزون و همه و همه. آخه من چی بگم؟ بعضیا میگن تو که با استعدادی چرا می نالی؟ کسی از شرایط من که خبر نداره. نمی خوام آه و ناله کنما. ولی بذارین مثلا یه نمونه از چیزایی که اعصابمو به هم می ریزه بگم براتون، بعد خودتون بگین حق دارم یا نه. فکر کنین من تا سال نهم عربیم هیچ مشکلی نداشت. یعنی راستش عالی بود. برعکس بقیه بچه ها هم دوستش داشتم عربی رو. ولی از سال دهم که کتاب بریل (خط مخصوص ما نابینایان) نداشتیم، دیگه من چه جوری می تونستم عربی رو خودم بخونم؟ ناچار مجب...
4 آذر 1398

شعر

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دور ها ز سرزمین عطر ها و نور ها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز ابرها بلور ها مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعر ها و شور ها به راه پر ستاره می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام...
3 آذر 1398

دروغ های مادرم

داستان من از زمان تولّدم شروع می ‎ شود. تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقیر بودیم و تهی ‎ دست و هیچگاه غذا به اندازه کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت،: "فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت. زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می ‎ کرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت. مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. ب...
1 آذر 1398

کوکو سبزی زهرا پز

بالاخره تونستم بذارمش. باور می کنین آپلود نمی شد؟ صد بار تا حالا سعی کردم بذارمش. نمی شد که. این عکس پیر منو در آورد. اما غذام خوشمزه شده بود. جای همگی خالی. ولی خب درست کردنشم سخت بود. ...
30 آبان 1398

پست آخر آبان 98

سلام بچه ها خوبید؟ منم خوبم بد نیستم. نیم ساعت پیش کلی نوشتم همش پرید لعنتی. حالا خلاصه میگم. عیب نداره. گفته بودم این ماه آبان زیاد واسه هممون خوب نبود دیگه. قطع شدن اینترنت و همه و همه مشکل درست کرد. دیروزم من مسموم شده بودم متاسفانه. خیلی بد بود. یه کیک برده بودم مدرسه ولی نمی دونستم تاریخ گذشته هست و خوردم. یعنیا. تا شب مردم و زنده شدم اینقدر که حالم بد بود. این روزا هم یه سر درد و سرگیجه فوق العاده بد دارم. خدا آخر و عاقبتم رو به خیر کنه. نمی دونم چی شده به من. خدا هیچکس رو مریض و گرفتار نکنه. بالاخره هر کی از دست این دنیا یه جوری می کشه دیگه. کاریش نمیشه کرد. ولش کنید. امروز بازم آشپزی کردم. یه کوکو سبزی ت...
30 آبان 1398

دوست همیشگی من !

جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی، تمام دنیا رو گرفته بود . یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند . مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه ؟ دوستت احتمالا دیگه مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی ! حرف های مافوق، اثری نداشت، سرباز اینطور تشخیص داد که باید به نجات دوستش برود . اون سرباز به شکل معجزه آسایی توانست به...
27 آبان 1398

اولین برف امسال

برف برف برف می باره خنده آدمک روی برفا روزای خوبمو زنده کرده باز دوباره داره برف می باره باز چه ساکت چه کم حرف می باره سلاااام. خوبید؟ منم توپ توپم. پر انرژییی. آخه برف اومده. خداییش دیدید امروز چه برفییی اومد؟ یعنیا. من یه دقیقه زنگ تفریح رفتم تو حیاط یخیدم. (یعنی یخ کردم.) اما خیلییی کیف داد. البته سمت مدرسه ی ما برف ننشست. اما بعضی از نقاط شهر مثل شمال شهرمون نشست. خدایااا شکرت. یعنی امروز فقط فاز می داد کنار بخاری یا شومینه یا شوفاژ یا هر چی که هست، لم بدی و چایی یا شیر کاکائوی داغ بخوری و از پنجره اومدن برف رو نگاه کنی. اما حیف شد واقعاً. این مدرسه ها باعث شدن از دست بدیم این موهبت رو. خب بچه ها...
25 آبان 1398

ولادت پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد (ص)

اسم تو نور امـید است و صفای سینه هاست دین تو اسلام عشق است و به دور از کینه هاست روز میـلادت شدم مست می عرفان تو آیه شرع است و حق است، خط به خط قرآن تو میلاد پیامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد (ص) رو به همه تبریک و تهنیت میگم.
24 آبان 1398