شام غریبان 1398
عجب لحظات غریبیست این شام غریبان.
نمی دونید چقدر دلم گرفته.
دلم هوای غصه داره. هوای گریه.
انگار به همه جا گرد غم پاشیدن.
دیروز که رفته بودیم بیرون، مامان می گفت انگار تو شهر خاک مرده پاشیدن. اینقدر که هوا بوی ماتم گرفته و شهر غمگینه.
آره. دل خیابونا هم الان غم داره.
غم بی بی زینب. غم حضرت رقیه ی کوچولو که از غم پدر دق کرد.
می دونین، دل منم غم داره. یه غم بزرگ. یه غم سنگین.
خدایا بغض دارم. می خواهم مثل آسمان ببارم.
ولی می دانم که حتی اگر مانند باران هم بشوم، نمی توانم داغی که یزیدی ها به دل اهل بیت و عاشقان آن ها گذاشته اند را کم کنم.
خدایا در این وقت عزیز به همه صبر بده و حاجت روایشان کن.
آمین.
شام غریبان رو هم به تموم دوستام تسلیت میگم.
از ته دل، التماس دعا دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی