اتفاقات آبان 1400
شاید امروز همان روزی که می خواستی نبود ،
و هیچ چیز ، به گونه ای که تو انتظار داشتی پیش نرفت ،
ولی روزهای خوب ، در راه اند …
قوی باش و مصمم تر از قبل ، برای حالِ خوب و آرزوهایت تلاش کن
و فراموش نکن که خدا همیشه در اوجِ سختی و مشکلات ، از راه می رسد و برایت معجزه می کند .
کمی تحمل کن
همه چیز درست خواهد شد …
***
سلام دوستان.
حالتون چطوره؟
توی ماه گذشته یعنی ماه آبان اتفاق خاصی نیفتاد.
این روزا مدام در حال درس خوندنم. حتی توی روزای تعطیل.
میدونم دیره. ولی تازه کمی وقت کردم بیام پست بذارم.
البته این روزا وبلاگ هم خیلی خلوت شده. فکر میکنم همتون درگیر درسین.
شنیدم از اول آذر مدرسه ها به صورت محدود حضوری شدن. یعنی بچه های داییم و عمه ام بهم گفتن که بعضی روزا به مدت یک ساعت میرن مدرسه.
حالا خدا کنه که امتحانای ما حضوری نشه. البته هنوز حضوری بودن یا نبودن دانشگاه ما مشخص نیست و تدریس آنلاین داریم. ولی دیروز یه پیام برام اومده بود که توی نظرشون هست که امتحانا رو حضوری کنن.
بگذریم.
28 آبان سالگرد ازدواج خاله محبوبه ام بود. ولی ما به خاطر یه اتفاق بد نتونستیم بریم پیششون.
حالا میگین اون اتفاق چی بود؟
راستش...
اصلا دلم نمیخواست این موضوع توی وبلاگم ثبت بشه. ولی...
صبح جمعه 20 آبان پیانوی منو دزدیدن.
ما ظهرش فهمیدیم و من اونقدر حالم بد شد که تا سه روز چشم درد داشتم. آخه من وقتی عصبی میشم چشمم چنان میخاره و میسوزه و به اشک میفته که نمیتونم باز نگهش دارم. با هر بار پلک زدن حس میکنم انگار یه تیغ فرو میکنن توی چشمم. هیچ قطره چشمی هم برام جواب نداده تا حالا.
آره داشتم میگفتم. اون موقع که دزد اومده خونه ما ساعت شش صبح بوده. فکرشو بکنین. صبح جمعه که میدونسته همه تو خونه هاشون خوابن اومده بود دزدی. از شانس من فقط پیانوی منو برداشته برده.
خلاصه که، همین دیگه. پیانوی گرون قیمتم رو بردن.
بی خیال.
چند تا عکس قشنگ میذارم تو این پست که حالمون عوض شه.
در پناه خدا باشین.