زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

سر آغاز

1394/10/5 21:45
نویسنده : زهرا‌بانو
544 بازدید
اشتراک گذاری

می توان سکوت را شکست...

می توان بدون دست هم، عکس زندگی کشید و یادگاری های جاودانه آفرید...

می توان بدون پا دونده شد و به هر طرف سفر نمود...

می توان بدون چَشم، به آسمان نگاه کرد و قدرت خدای رو نظاره کرد...

و شِکوِه های دل، به نزد او گشود و با فرشتگان، نوای زندگی سرود...

با نام و یاد خدا

اگر به اطراف خود عمیقاً بنگرید، زیبایی های خلقت و جهان هستی را بهتر مشاهده می کنید.

یک روز مادرم که از جانم هم بیشتر دوستش دارم به من گفت: [راز خدا].

من علت این گفته اش رو ازش پرسیدم؟

به من چنین پاسخ داد:"دخترم، علت اینکه من گفتم تو راز خدایی اینه که وقتی به تو نگاه می کنم، احساس لذت عجیبی به من دست می دهد.

و به شگفتی آفرینش خدا پی می برم. که تو رو چنین زیبا خلق کرده و صورت تورو به زیبایی نقاشی کرده.

و من با داشتن تو، به وجود خدا پی می برم.

وقتی خداوند تو رو بهم داد، وقتی فهمیدم  نابینایی، خیلی شوکه شدم.

پدرت هم خیلی از این پیشامد ناراحت بود و نمی دونست باید چی کار باید بکنیم و باهات چه جوری رفتار کنیم.

اما من با تمام حیرت‌زدگی و ناامیدی و بغض سنگینی که به گلوم چنگ انداخته بود، نور امیدی توی دلم روشن شد و گویی ستاره ای در آسمان زندگیم درخشید.

به پدرت گفتم:"عیبی نداره من می دونم باید با زهرا چیکار کنم. تو بشو چشمانش و من هم بشم عصای دستش.

آخه می دونین، من نابینای مطلق هستم. شاید براتون عجیب باشه. اما من هیچ درکی از رنگ ها ندارم. چه سفید، چه سیاه، چه رنگ های دیگه. فقط اگه نور شدیدی باشه با یک چشمم می تونم تشخیصش بدم.

وقتی افراد خانواده منو دیدن، همه غمگین شدن و بسیار ناراحت بودن.

اما مادربزرگم با شهامت تمام، رو به جمعیت می کنه و میگه :من مطمینم که این دختر آینده ای روشن در انتظارشه و طوری موفق می شه که همه همسناش بهش غبطه می خورن. اصلاً هم ناراحت نباشین. این حکمت خدا بوده و ما نمی تونیم ازش گله کنیم. چون ما حتی نمی تونیم ناخنی مانند ناخن انگشتش درست کنیم.

و وقتی خاطراتم رو مرور می کنم، به این نتیجه می رسم که مادرم چه انسان شجاع و نیرومندی است که بعد از اون ماجرا، با نابینایی من کنار اومد و سعی کرد هرچه توان دارد واسه پیشرفت و موفقیت من در زندگیم تلاش کند.

و من هم از این رفتار پسندیده مادرم نیرو می گیرم و سعی می کنم با تلاش زیاد، به آینده ای درخشان برسم.

در این وبلاگ هم مروری بر خاطراتم خواهم داشت.

پسندها (18)

نظرات (6)

مامان سمیه
7 دی 94 19:53
آفرین به تو.و به مادر با شهامت و مادربزرگ با ایمانت. خداوند شما و خانواده ی خوبت رو حفظ کنه در پناه خودش.
 
زهرا‌بانو
پاسخ
سلام.
خیلی ممنون.
شما هم وبلاگ زیبایی دارید.
خوشحال میشم دوباره به من سر بزنید.
نگار
26 خرداد 95 14:26
تبريك ميگم به شما به خاطر داشتن پدر و مادر فداكارتون.
شما بايد تلاشتونو خيلي زياد كنيد تا بتونيد غبار سختي را از صورت مادر و پدرتان بزداييد. به نظر من شما بسيار فهيم و دوست داشتني هستيد با استعدادهاي زياد.
گر زحكمت خدا ببندد دري زرحمت گشايد در ديگري.
دوست خوبم شما تلاشتان را مضاعف كنيد تا شاهد موفقيت شما باشيم.
زهرا‌بانو
پاسخ
ممنونم نگار جان
لطف دارین شما
زهره
26 خرداد 95 14:29
زهراي عزيز؛
من خيلي سعي كردم تا بتوانم اندكي از شرايط شما را درك كنم. من مادر دو فرزند هستم و هميشه آرزوي موفقيت آنها را در دل دارم. مطمئنا مادر و پدر شما هم چنين هستند. براي خوشحالي آنها سختكوش باش. موفق باشي
زهرا‌بانو
پاسخ
ممنونم از شما
حتما این کار را می کنم
امیدوارم فرزندان شما هم به درجات بالا برسند
خانم مهربان
Niki jonNiki jon
23 اسفند 98 12:07
آبجی جون منم با مادربزرگت موافقم و واقعا خوشحالم که دوستی به خوبی تو دارم و از نابینا بودنت هم گله ای ندارم 
و واقعا آفرین به مادر و مادربزرگ عزیزت ایشالا همیشه سایشون بالای سرت باشه عزیزم😘😘😘
زهرا‌بانو
پاسخ
ممنون عزیزم منم خوشحالم که دوست شما هستم
و خوشحالم که همچین طرز فکر خوبی داری نسبت به نابینایان
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
2 مرداد 99 13:06
آفرين به خانواده پر شهامت شما😘
زهرا‌بانو
پاسخ
مرسی خوشگلم
آبجی مهناآبجی مهنا
4 اردیبهشت 00 17:19
زهرا جون خیلی خوشحالم از آشنایی باهات .
میشه بگی چرا خواهران مرحوم شدن ؟
و چطوری وبلاگ مینویسی؟
زهرا‌بانو
پاسخ
مرسی عزیزم منم از آشنایی با شما خوشحالم
خواهرام هنوز چشمشون به این دنیا باز نشده بسته شد
من یه نرم افزار گویا ریختم رو گوشیم و کامپیوترم، اون نرم افزار همه چیو برام میخونه.