سرودی که ما کلاس اول و دوم ابتدایی تو مدرسه می خوندیم
بسم الله الرحمن الرحیم وَجَعلنا مِن الماِ کُلِ شَیٍ حَی از آب هر چیزی را زنده گردانیم آب این دونه های ریزه. ریز ریز ریز. که از ابر می ریزه. ریز ریز ریز. قطره های بارونه هدیه آسمونه. هر قطره زلالش. روی گُلاس جایش. وقتی بارون می باره، پاکیزگی می اره. باغچه ها خوشحال می شن. پروانه ها شاد می شن. آبای برف و بارون، که ریخته از آسمون، میرن به سمت رودا. رودخونه ها دریا ها. آفتاب روشون می تابه. گرمی و نور می اره. می رن دوباره بالا. می سازن ابر ها را. باز هم بارون می باره. خوشحال می شیم دوباره. باز هم بارون می باره خوشحال می شیم دوباره. همه با هم می خوانیم....
سر آغاز
می توان سکوت را شکست... می توان بدون دست هم، عکس زندگی کشید و یادگاری های جاودانه آفرید... می توان بدون پا دونده شد و به هر طرف سفر نمود... می توان بدون چَشم، به آسمان نگاه کرد و قدرت خدای رو نظاره کرد... و شِکوِه های دل، به نزد او گشود و با فرشتگان، نوای زندگی سرود... با نام و یاد خدا اگر به اطراف خود عمیقاً بنگرید، زیبایی های خلقت و جهان هستی را بهتر مشاهده می کنید. یک روز مادرم که از جانم هم بیشتر دوستش دارم به من گفت: [راز خدا]. من علت این گفته اش رو ازش پرسیدم؟ به من چنین پاسخ داد:"دخترم، علت اینکه من گفتم تو راز خدایی اینه که وقتی به تو نگاه می کنم، احساس لذت عجیبی به من دست می دهد...