من اومدم اما...
سلام بچه ها خوبین؟
من اومدم که زودی یه سری خبرا رو بهتون بدم و برم.
اول اینکه دیروز تولد وبلاگ دوست خوبمون مبینا بود. مبارکههه.
دوم اینکه...
وای بچه ها من اصلا حال خوبی ندارم. یعنی فکر کنم هممون اینجوریم.
خیلی رعب و وحشت ایجاد شده این روزا.
بیچاره بچه ها که نمی دونن کرونا چیه.
وای اون روزی بابام یه کلیپ نشونم داد. یه بچه داشت گریه می کرد و فکر می کرد کرونا یه دزدی، چیزیه. نمی دونست که مریضیه. طفلی همش با گریه می گفت من می خوام برم کرونا رو بکشم. کرونا آدم بده.
حیف شدا. می خواستم امروز یه سری مطالب باحال بذارم. ولی انگار نمیشه.
اما مهم تر از همه اینه که دیروز خبردار شدیم که یکی از همسایه هامون مشکوک به کروناست. بدبختانه خونه ما هم آپارتمانیه و ممکنه همه بگیرن از طرف.
هیچی دیگه اومدن طرفو بردن. حالا خدا کنه طوریش نشه بدبخت. خدا به خونوادش رحم کنه. فکر کنم بچه کوچیک داشتن.
وای من که تا شنیدم قالب تهی کردم از ترس. اصلا تا چند دقیقه هنگ بودم.
واقعاً تازه داریم می فهمیم نعمت سلامتی و آفیت چیه.
با خودم گفتم خدایا خودت به همه عزیزام و دوستام سلامتی بده و بلا رو ازمون دور کن.
امروزم می خوان بیان خونه همه رو ضد عفونی کنن. برای همینم شاید من تا شنبه نتونم بیام. یعنی نت نداشته باشم.
ولی شما نظراتونو بدین، من حتما میام تائید می کنم. ولی جوابشونو شنبه میدم.
مراقب خودتون باشین و اصول بهداشتی رو رعایت کنین، انشاالله که طوری نمیشه برای هیچکس.
خدا یار و نگه دارتون.