حال و هوای هفته اول اسفند ماه
سلام دوستان.
خوبین؟
منم هی بد نیستم.
اما این روزا دل و دماغ پست گذاشتن نداشتم.
شیوع بیماری کرونا و اضطراب های مخصوص به خودش تموم فکر و ذکر مردم بیچاره شده.
این روزا همه عصبی ان.
جالبیش اینه که به جای اینکه قوت قلب هم باشیم، سر کوچیک ترین چیزا جوش میاریم و با هم بحث می کنیم.
این هفته کلا تو خونه بودم. می ترسیدم برم بیرون مریض بشم.
یعنی از پنجشنبه شب تا یکشنبه هم بد حال بودم تقریباً. باد خورده بود سرم، سرما خورده بودم.
از دیروز صبح تا همین الان، بارون اومده و داره میاد. هی تند و کند میشه شدتش. ولی قطع نشده فکر کنم. خدایا شکرت بابت این رحمت الهی. ولی امیدوارم سیل نیاد.
من صدای برخورد قطره های بارونو به پنجره اتاقم خیلی دوست دارم. اصلا همین باریدن بارون یه خورده خوشحالی آورده واسم.
چهارشنبه رفتیم خونه مامانه بابام و عمه هام و دختر عمه هامو دیدم. پنجشنبه هم خونه مامان عزیز مهربونم رفتیم و داییمو دیدم. من عاشق داییمم. یدونه است به خدا.
راستی بچه ها، امروز اخبار رو نگاه می کردیم می گفت تا حالا هیچ دانش آموزی کرونا نگرفته. فکر کنم از شنبه دوباره مدرسه ها وا بشه. انگار فکر می کنن این یه هفته تعطیلی خیلی خوش گذشته بهمون.
جمعه هم تولد احسان جون، پسر عمه ی کوچولو و شیطون منه.
پس تا اون موقع.