زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

تولد عمه ناهید خوشگلم و ولنتاین 2020 مبارک

1398/11/25 20:25
نویسنده : زهرا‌بانو
303 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای خوبم.

خوبین؟

امروزم کلی حرف دارم.

اول اینکه امروز تولد عمه ناهید مهربون منه که امسال 26 ساله میشه. تولدت مبارک عمه کوچیکه ی قشنگم. انشاالله 120 سال با شادی و دلخوشی زندگی کنی.

دوم اینکه ولنتاین مبارک عزیزان.

خب بریم سر تعریف هفته ای که گذشت.

شنبه و یکشنبه که خبری نبود.

دوشنبه مدرسمون برنامه داشت و بچه های دهم برنامه اجرا کردن. دوتاشون یه نمایش بازی کردن. نقش یه زن و شوهرو داشتن که مثلا زنه از این زنای ادایی بود و برعکسش مرده لهجه گرفته بود. خیلییی باحال بود. مثلا مرده از زنش پول می خواست، زنه هم با فریاد می گفت تو منو بدبخت کردی و برام هیچی نمی خری و... از اینجور چرت و پرتا. خلاصه که کلی خندیدیم.

بعدش یه مسابقه گذاشتن و گفتن شما باید دستتو ببری تو یه جعبه و بدون اینکه وسایل توشو بیاری بیرون، باید حدس بزنی توش چیه.

منم با شک و تردید رفتم شرکت کردم.

جالبیش اینه که من تا دستمو کردم تو جعبه فهمیدم توش چیه. تو جعبه از این مستطیل هایی که از جنس چوبن و واسه بازی فکرین بود.

جاییزشون هم جوراب بود که فعلا حال ندارم بگم عکسشو برام بگیرن. اونم توی پست بعدی ان شاءالله.

سه شنبه که هیچی.

چهارشنبه تولد خالم بود.

و امااا دیروز که واقعا برام شد یه خاطره خیلییی خوب.

من یه معلم زبان داشتم که دوست خونوادگیمونم بود و عاااشقش بودم و هستم. ولی خب اون یک سالی بود که رفته بود یه شهر دیگه زندگی می کرد و ازش بی خبر بودیم.

تا اینکه دیروز انگار برگشته بوده شهر خودمون. ولی خونوادم به من نگفتن که سورپرایز بشم. وقتی رفتم خونه خالم دیدمش...

ووواااییی! نمی دونین چقدررر ذوووق کردممم!

فقط می گفتم چرا به من نگفتین؟ با یه حالت بغضی. انقدم هنگ بودم که درک نمی کردم این یه سورپرایز بود. خخخ.

فقط خانم معلمم رو محکممم بغل کرده بودم. خیلی خوب بود خداییش.

ظهرشم مهمون خالم بودیم. دستش درد نکنه، طفلی سنگ تموم گذاشته بود.

کلی با معلمم حرف زدیم و تجدید خاطره و تعریف از شهر خودشون کرد ووو خلاصه خوش گذشت دیگه.

جاتون خالی.

شبشم که تولد خاله زهرا رو گرفتیم و حسابی ترکوندیم.

البته من یه مقدار از سر و صدا کلافه و سردرد شده بودم.

ولی مادر بزرگم و خالم خیلی واسه دیشب زحمت کشیده بودن. مرسی گلیا.

وای ولی امان از امروز.

نمی دونم من دیروز چی کار کردم که تمام رگ های یه پام گرفته.

حتی وقتی می خوام بشینم یا بلند شم، ناله ام در میاد از بس درد دارم.

فردا امتحان طراحی وب دارم.

باید سر صف هم برای ولادت حضرت زهرا (س) دکلمه بخونم.

یعنی نمی خواستم قبول کنم. ولی دیدم صدای ناظممون مظلوم شده و گفت دیگه کسی نیست که این کارو بهش بدم، منم که دل نازک، دلم سوخت و قبول کردم.

متن هم پیدا کردما. ولی حوصله ندارممم روی کاغذ بنویسمش. چی کار کنم خووو؟

راستی روز مادر مبارک.

می خوام فردا اگه حسش بیاد، که البته باید حتما بیاد، یه متن گوگولی واسه مامان جونم بنویسم.

فعلا همینا یادم بود.

شاد باشین.

پسندها (7)

نظرات (7)

مامان آیسلمامان آیسل
25 بهمن 98 22:40
مبارکتون باشه❤️
زهرا‌بانو
پاسخ
ممنون، مامان آیسل جون
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
25 بهمن 98 23:18
ولنتاین وروز مادر مبارک عزیزم
زهرا‌بانو
پاسخ
ممنون گلم
بر تو هم مبارک

26 بهمن 98 7:51
روز ولنتاین و مادر و عید ت مبارک زهرا بانو
زهرا‌بانو
پاسخ
ممنون داداش آرش
بر شما هم مبارک
mahsamahsa
26 بهمن 98 10:38
عزیزم روز مادر رو به مادر گلت تبریک میگم انشالله که پات هم خوب بشه💜
زهرا‌بانو
پاسخ
قربونت برممم خاله
Niki jonNiki jon
1 اسفند 98 18:40
عزیزم من نیکی هستم فکر کنم یادت باشه فقط تبلتمو عوض کردم
ولنتاین و روز مادرتم مبارک
انگار حسابی بهت خوش گذشته ها
 
زهرا‌بانو
پاسخ
بله شناختم عزیزم، چه خوب!
مرسی نیکی جون ولنتاین و روز مادر به تو هم مبارک

5 اسفند 98 20:52
سلام زهرااا ببخشید تبلتم قاطی شد
زهرا‌بانو
پاسخ
عیب نداره نازنینم

5 اسفند 98 20:59
بیا همینجا،درباره اصلا..نوروز حرف بزنیم!
زهرا‌بانو
پاسخ
باشه گلی