امروز سالگرد فوت باباییمه (پدر بزرگم)
چشمام از گریه هنوزم خیسه
هر شبم بی تو توی این حال گذشت
یه چیزایی باورش آسون نیست
واسه تو یه جوری دلتنگم که
آرزومه به عقب برگردن
بابایی، الان 15 ساله که رخت سفر بستی و رفتی.
ولی باور می کنی واسه ما مثل اینه که همین دیروز بود که خبر دادن تو از پیشمون رفتی؟
بابایی کاش بودی. کاش بودی تا بابا اینقدر بی تاب نبود. اینقدر حسرت نمی خورد.
با اینکه تو رو یادم نیست، ولی همه میگن خیلی زحمتکش و خوب و مهربون بودی.
عمه ها میگن خیلی دختر دوست بودی و به دخترات عزت و احترام می دادی.
بابایی جونم، خیلی دلم تنگته.
روحت شاد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی