زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

جوک دارم، جوک خنده دار، بیا و بخون

توی رستوران، لیوان رو بر عکس گذاشته بودند روی میز.حیف نون می ره می نشینه سر میز، میگه:“این چه لیوانیه که سر نداره؟!”بر عکسش می کنه، می گه:“چه جالب! ته هم نداره!” _-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ یکی نصفه شب مزاحم شده بود!! برداشتم میگم بعله؟؟ میگه خوابیدی؟ میگم نه اینجا هوا روشنه میگه :عه؟ مگه کوجایی؟؟ گفتم من ایتالیام… طرف ترسید شارژش تموم بشه قطع کرد دیگه زنگ نزد _-_-_---♥️  ---_-_-_ یکی پرسید کارت چیه گفتم تو کار فرش و تلویزیونم گفت یعنی چی . . . گفتم رو فرش میخوابم تلویزیون نگاه میکنم _-_-_-_-_- نونوایی از جمعیت داره منفجر میشه یکی اومده ...
29 مهر 1399

روز عصای سفید (روز نابینایان) 1399

در آسمان دو چیز مرا افسون میکند یکی آبی آسمان … و دیگری خدا … آن را می بینم اما میدانم که نیست … او را نمی بینم … و میدانم که هست… ----- دختر زیبای نابینای من / گر به تاریکی اسیری، وایِ من دزد گیتی چشم زیبایت گرفت / روشنی از روز و شب هایت گرفت لیک ایمان در دلت تابنده است / نور هستی در وجودت زنده است در تو امید فراوان دیده ام / نغمه های شاد و خوش الحان دیده ام روشنی بخش رهت علم است و درس / طفلک من از غم فردا مترس در تمام زندگی او یار توست / او که آگه بر همه کردار توست او چراغِ راهْ روشن می کند / از پلیدی هات ایمن می کند گر نگاهت از شکوفایی تهی است / در وجودت شعله های زندگی است قلب ت...
23 مهر 1399

یه داستان قشنگ

           پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب...
18 مهر 1399

اربعین 1399

بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریبو کربلا … بوی یاس و ضریح عباس و خدای احساسو کربلا … بوی عنبر ماه رخ اَکبر ، گهواره اصغر کربلا … بغض آب و فرات بیتاب و اشکهای رباب و کربلا تو ذکر محراب منی ، تو مهر و مهتاب منی !! تو باده و ساغر من ، تو مستی ناب منی ! تو مستی ناب منی ! بی تو دلم آروم نمی گیره .. کبوتر دل بی تو میمیره … امشب که مست باده نابم ، مشتاق دیدار تو مهتابم … با این که من خوب میدونم / آدمی بی اصل و بُنم بده اجازه اِی خدا عشقمو نقاشی کنم خوب میشه قلب عاشقم ، یه طرح خوشگل میزنم نقش ی...
17 مهر 1399

آغاز پاییز 1399

سلام. حالتون خوبه دوستان؟ الان پنج روزه که وارد یه فصل جدید شدیم. یکی از فصل های خوب خدا، پاییز. پاییزتون مبارک. راستشو بخواین من از پاییز فقط ماه مهر که مامان عزیزم توش به دنیا اومده رو دوست دارم. با اینکه زمستون سرد تره ولی از پاییز بیشتر دوستش دارم. البته همه میگن پاییز فصل خیلی زیباییه. برگ های درختا که هر کدوم به یه رنگ در میان و رو زمین میریزن، نسیم ملایمی که میوزد، هوا که بوی لطافت میگیره، باران رحمت الهی که میاد و... همه و همه. دروغه اگه بگم آرزو نمیکنم که ای کاش منم میتونستم زیبایی های خلقت خدا رو ببینم. حالا ولش کنین. از خدا میخوام توی پاییز امسال بهترین اتفاقات براتون بیفته. میدونین این آخرین پاییز قرن ماست...
5 مهر 1399

پستی از جنس نقاشی

سلام دوستان خوبم. حالتون چطوره؟ منم به لطف خدا خوبم. ممنون از اونایی که لایک میکنن و نظر میذارن برام. امروز هم میخوام یکم باهاتون حرف بزنم هم از یه چیز جدید رونمایی کنم. یعنی پستم هم شاده هم غمگین. 19 شهریور یکی از فامیلامون که خیلی انسان شریف و محترمی بود فوت کرد. خبر فوتش واقعا ناراحتم کرد. میدونین، تو این دنیا از آدما یا یاد و خاطره خوب میمونه یا بد. مهم اینه که خود آدم کدومشو انتخاب کنه. همیشه دوست داشتم توی ذهن دور و بریام با خاطره های خوب یاد بشم. حالا نه اینکه فکر کنین میخوام از خودم تعریف کنم، اصلا. خدا رفتگان همه رو بیامرزه. اون بنده خدا فامیلمون هم خیلی آدم خوبی بود. بگذریم که نمیخوام خیلی بزنم به ک...
22 شهريور 1399